GhorBaghE AZ SoZoLeYt
آوای آزاد
پرستوهای شب پرواز کردند قناری ها سرودی ساز کردند سحرخیزان شهر روشنایی همه دروازه ها را باز کردند شقایق ها سر از بستر کشیدند شراب صبحدم را سرکشیدند کبوترهای زرین بال خورشید به سوی آسمان ها پر کشیدند عروس گل سر و رویی بیاراست خروش بلبلان از باغ برخاست مرا بال این سبکبالان سرمست سحرگاهان زهر گفتگوهاست خدا را بلبلان تنها مخوانید مرا هم یک نفس از خود بدانید هزاران قصه ناگفته دارم غمم را بشنویداز خود مرانید شما دانید و من کاین ناله از چیست چه دردست این که در هر سینه ای نیست ندانم آنکه سرشار از غم عشق جدایی را تحمل می کند کیست مرا ?ا نازنین از یاد برده به آغوش فراموشی سپرده امیدم خفته اندوهم شکفته دلم مرده تن و جانم فسرده اگر من لاله ای بودم به باغی نسیمی می گرفت از من سراغی دریغا لاله این شوره زارم ندارم همدمی جز درد و داغی دل من جام لبریز از صفا بود ازین دلها ازین دلها جدا بود شکستندش به خودخواهی شکستند خطا بود آن محبت ها خطا بود خدا را بلبلان تنها مخوانید مرا هم یک نفس از خود بدانید هزاران قصه ناگفته دارم غمم را بشنوید از خود مرانید . فریدون مشیری
Power By:
LoxBlog.Com |